آخر الزمان و حيات اخروي در يهوديت و مسيحيت(2)


 

نويسنده: عباس رسول زاده*




 

ويژگي هاي ماشيح موعود
 

کتاب اشعيا يکي از برجسته ترين کتاب هاي پيشگويي در عهد عتيق است. يهوديان با استناد به اين کتاب و در نظر گرفتن ويژگي هاي نمادين موعود خود، بر اين باور بودند که ماشيح موعود بايد از خاندان داوود و از زادگاه او يعني شهر بيت لحم باشد؛ زيرا کتاب اشعيا نجات بني اسرائيل را در شخصيت فرزندي از خاندان داوود مي داند. اشعيا از نهالي سخن مي گويد که از تنه ي يسي (پدر داوود) بيرون آمده، روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت. او مسکينان را به عدالت داوري خواهد کرد و به نفع مظلومان زمين به راستي حکم خواهد نمود.(1)
همچنين عالمان يهود براساس پيشگويي اشعيا نتيجه گرفته اند که ماشيح موعود بايد « بلاکشيده» باشد و از طبقه رنج ديدگان محسوب شود:« ليکن او غم هاي ما را بر خود گرفت و دردهاي ما را بر خويش حمل نمود و ما او را از جانب خدا زحمت کشيده و مضروب و مبتلا گمان برديم. حال آنکه به سبب تقصيرهاي ما مجروح، و به سبب گناهان ما کوفته گرديد.»(2)

الياس و ماشيح موعود
 

در پيشگويي ها، از شخصيت هايي مثبت در کنار ماشيح و شخصيت هايي منفي در برابر او نيز سخن به ميان مي آيد. در يهوديت، شخصيت مثبتي که کنار ماشيح قرار مي گيرد، الياس(3) است. در عهد عتيق مي خوانيم الياس کسي است که در گردباد به آسمان صعود کرد. (4) در نوشته هاي پس از اسارت بابل، بازگشت الياس نبي با آخرالزمان پيوند خورده است. او به منزله ي پيشاهنگ ماشيح مطرح مي شود. الياس در واداشتن يهود به توبه و پي ريزي صلح و آرامش ميان طبقات مختلف و برگرداندن دل هاي پدران و فرزندان به يکديگر نقش مهمي خواهد داشت. خداوند از زبان نبي خود ملاکي مي گويد:« اينک من ايلياي نبي را قبل از رسيدن روز عظيم و مهيب خداوند نزد شما خواهم فرستاد و او دل پدران را به سوي پسران و دل پسران را به سوي پدران خواهد برگردانيد؛ مبادا بيايم و زمين را به لعنت بزنم.»(5)
در اپوکريفاي عهد عتيق نيز يشوع بن سيراخ خطاب به الياس که به آسمان رفته است، مي گويد:« در هشدارهاي روزگار آينده نوشته شده است که تو خشم خداوند را پيش از انفجارش فرو مي نشاني و قلب پدر را به سوي پسر باز مي گرداني و صلح را ميان فرزندان يعقوب برقرار مي کني. خوشا به حال کسي که تو را ببيند و در شوق تو بميرد! ما نيز براي خود حياتي خواهيم داشت.»(6)
امور ذيل را از جمله فعاليت هاي الياس شمرده اند:
1. تنظيم همه ي مواد شريعت و تفسير کتاب مقدس؛
2. تصحيح همه نسب نامه هايي که با گذشت زمان تغيير کرده است؛
3. به قتل رساندن سمائيل، يعني شيطان، سرچشمه ي تمامي شرور؛
4. اجراي معجزات هفت گانه که يکي از آنها زنده کردن ماشيح بن يوسف(7) خواهد بود.(8)
در اذهان بني اسرائيل و معاصران حضرت عيسي(ع) در دو هزار سال پيش نيز انتظار بازگشت الياس وجود داشته است.(9) در اناجيل آمده است که حضرت عيسي(ع) يحياي تعميددهنده را که به امر هيروديس تيترارخ زنداني شده بود، با الياس برابر مي دانست.(10) البته خود حضرت يحيي (ع)به رهبران يهود گفته بود که وي الياس نيست.(11)

دجال و ماشيح موعود
 

شخصيت منفي اي که در مقابل ماشيح قرار مي گيرد، به دجال معروف است. واژه « دجل» در زبان عربي به معناي « دروغ» و دجال به معناي « بسيار دروغگو» است. از اين رو، آب طلا که غير واقع را واقع جلوه مي دهد، « دجال» ناميده مي شود. دجال لقب دغل باز و ستمگري است که در آخرالزمان مردم را گمراه خواهد کرد و سرانجام به دست ماشيح موعود کشته خواهد شد. يهوديان وي را « آرميلوس» مي نامند. آرميلوس(12) موجودي است که در اسطوره اي از شيطان و تنديس مرمرين زني در رم زاده مي شود.يهود او را« زاده شيطان و سنگ» و « پادشاه خبيث» مي خوانند.

مصاديق ماشيح در گذشته
 

در طول تاريخ يهود، صدها تن ماشيح خوانده شده اند. بعضي از آنان خود چنين ادعايي داشته اند و برخي، بدون اينکه ادعايي داشته باشند، ديگران آنان را ماشيح دانسته اند. موعود دروغين به زبان عبري « ماشيح شقر» خوانده مي شود. يوسفوس مورخ مشهور يهود در مواردي از آثار خود شرح داده است که چگونه پيش از خرابي دوم معبد اورشليم در سال 70 م، افرادي ادعا کرده اند همان نجات دهنده اي هستند که انبيا ظهور او را پيشگويي کرده اند. يهوديان عقيده دارند که حضرت عيسي (ع)يک ماشيح کاذب بوده است و تاريخ يهود مدعيان مانند وي را بسيار ديده است. حضرت عيسي (ع)توقعي را که يهوديان از ماشيح موعود داشتند، برنياورد و آلام و مصائب قوم يهود را کاهش نداد.
در سال 131م، امپراتور هادريانوس در فرماني ختنه و تعليمات شريعت يهود را ممنوع کرد. به دنبال آن، يهوديان به رهبري « برکوخوا»( فرزند ستاره) در سال 132 م قيام کردند.
برخي از بزرگان يهود او را به عنوان ماشيح موعود پذيرفتند و بر اين قيام مهر تأييد زدند. برکوخوا از خاندان داوود نبود، ولي پيروانش او را مصداق اين آيه مي دانستند:« ستاره اي ( در عبري:کوخاو) از يعقوب طلوع خواهد کرد»( اعداد 24: 17). در مقابل، کساني وي را « برکوزبا»( زاده دروغ) مي خواندند و مي گفتند ماشيح فرزند داوود هنوز نيامده است.
در سال 755 م. ابوعيسي از يهوديان اصفهان در مقام ماشيح اعلام کرد که قوم يهود را از يوغ بيگانگان رهايي خواهد بخشيد. او خود را خاتم پيامبران خواند و در مقابل خلافت عباسي شورش کرد. ابوعيسي تحت تأثير مسيحيت طلاق را ممنوع دانست و خوردن گوشت و نوشيدن شراب و سوگواري براي ويراني معبد را حرام کرد. شورش او پس از چند سال سرکوب، و ابوعيسي کشته شد. پيروانش اعلام کردند که ابوعيسي زنده، ولي از ديده ها پنهان شده است. پس از او، فرقه ي « عيسويه» يا « اصفهانيه» تأسيس شد و نزديک به سه قرن پايدار ماند.(13) گفته مي شود که يودغان و عنان بن داوود بنيان گذاران فرقه قرايي تحت تأثير افکار و ديدگاه هاي ابوعيسي بوده اند.
يهودا يودغان اهل همدان نيز مدعي بود که او ماشيح موعود است. بسياري از عقايد وي شبيه ابوعيسي بود. يودغان رعايت آداب و رسوم شنبه و اعياد را براي يهوديان الزامي نمي دانست. يودغان عقيده داشت که انسان داراي اختيار است و اجباري در کارهاي وي نيست. يودغان با گرايش به شيوه هاي تفسيري معتزله براي عهد عتيق، به ويژه بخش هايي که براي خداوند صفات انساني قائل شده است، تفسيري باطني ارائه مي داد. وي بنيان گذار فرقه يهودي يودغانيه بود. پيروان يودغان تا سال ها پس از مرگ او به بازگشت وي معتقد بودند.(14)
شبتاي صبي( 1626-1676م) در شهر ازمير در غرب ترکيه به دنيا آمد. او پس از فراگرفتن آموزش هاي سنتي به تحصيل تورات و تلمود پرداخت. صبي پس از مطالعه و بررسي الاهيات و عرفان يهود در سال 1648م مدعي شد که ماشيح موعود است. او در سال 1665 م . وارد بيت المقدس شد. وي سوار بر اسبي با هواداران خود هفت بار در شهر بيت المقدس طواف کرد. صبي در سال 1666 م. به استانبول رفت و در آنجا بازداشت شد. پادشاه عثماني از او خواست مسلمان شود. شبتاي صبي پس از پذيرفتن اسلام با يک بانوي مسلمان ازدواج کرد. پيروان وي را « شبتين» يا « دونمه» ( مبدل شده) ناميده اند. آنان در ظاهر به سنت هاي اسلامي وفادار، و در باطن به آداب و سنن يهودي پايبند هستند. جمعي از آنان اکنون در ترکيه زندگي مي کنند.

تعيين زمان ظهور ماشيح
 

در طي قرون متمادي، در کنار انديشه ظهور موعود، همواره توقيت نيز مطرح بوده است. تخريب معبد و شرايط دشوار پس از آن، آرزوي بازگشت حکومت داوودي را ميان قوم يهود تشديد مي کرد؛ کساني زمان آن را بسيار نزديک مي پنداشتند و حتي روز و ساعت آن را تعيين مي کردند. در کتاب دانيال از دوران هاي مختلفي ياد شده است: « زماني و دو زمان و نصف زمان»(7: 25)؛ « 2300 شب و روز» (8: 14)؛ « 1290 روز» (12: 11). « 1335 روز»( 12:12).
نمونه اي اين توقيت هاي مبهم چنين است:
پس بدان و بفهم که از صدور فرمان به جهت تعمير نمودن و بنا کردن اورشليم تا( ظهور) مسيح رئس هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود و ( اورشليم) با کوچه ها و حصار در زمان هاي تنگي تعمير و بنا خواهد شد و بعد از آن، شصت و دو هفته مسيح منقطع خواهد گرديد و از آن او نخواهد بود، بلکه قوم آن رئيس که مي آيد، شهر و قدس را خراب خواهند ساخت و آخر او در آن سيلاب خواهد بود و تا آخر جنگ خرابي ها معين است.(15)
براي هريک از اين توقيت ها، تفسيرها و تأويل هايي صورت گرفته تا با زمان هاي مورد نظر نويسندگان بعدي منطبق باشد و در نتيجه، از توقيت هاي مذکور، توقيت هاي تازه اي پديد آمده است. در تلمود نيز توقيت هايي ديده مي شود که بيشتر آنها حدود پايان قرن پنجم ميلادي را زمان ظهور مسيحا مي داند:
الياس نبي به يکي از دانشمندان گفت:« دنيا دست کم 85 يوول( يوبيل) دوام خواهد داشت و در يوول آخرين ماشيح فرزند داوود خواهد آمد.» آن دانشمند از الياس پرسيد» آيا ماشيح در آغاز آن يوول ظهور خواهد کرد يا در پايان آن؟ الياس جواب داد: نمي دانم.(16) هر يوول 50 سال است و اين پيشگويي سال هاي بين 440 تا 490 ميلادي را دربرمي گيرد. در سال 4231 از آفرينش (سال 471 ميلادي) اگر کسي به تو پيشنهاد کند که زميني را که يک هزار دينار ارزش دارد به يک دينار خريداري کن، نپذير.(17)
نويسنده کتاب گنجيه اي از تلمود، علت نهي را اين دانسته که در آن وقت ماشيح ظهور خواهد کرد و ارزش زمين از بين خواهد رفت.(18)
در کتاب زوهر، با استفاده از محاسبات پيچيده ي حروف اسم اعظم خدا، زمان آمدن ماشيح تعيين شده است. از اين محاسبات چنين برمي آيد که نويسنده کتاب زوهر توقع داشته است ماشيح در سال 1300 م ظهور کند. در اين کتاب، تاريخ هاي ديگري نيز براي آغاز مصر مسيحايي آمده است که شايد آنها را کساني در زمان هاي بعد افزوده باشند تا هنگام ظهور را با عصر خود منطبق سازند.
در منابع يهوديت آمده است که هزاره هاي جهان با تعداد روزهاي آفرينش تناسب دارد. خدا جهان را پيش از هزاره ي هفتم نوسازي نخواهد کرد و جهان در هزاره ي هفتم نابود خواهد شد. در بيشتر اين محاسبات، از اعداد نمادين 7 و 40 استفاده شده است و در آنها بر باب دوازدهم کتاب دانيال تکيه مي شود. با بي نتيجه ماندن اين محاسبات علماي يهود هرگونه تعيين وقت را نادرست خواندند و زمان آن را از اسرار الاهي دانستند؛ زيرا اين پيشگويي ها و محاسبات اميدهايي را در دل مردم پديد مي آورد که پس از تحقق نيافتن آنها موجب نوميدي مي شد؛ « لعنت بر کساني باد که تاريخ پايان ذلت اسرائيل و ظهور ماشيح را محاسبه مي کنند. زيرا ايشان چنين ادعا مي نمايند که اگر تاريخ پايان ذلت فرا رسيد و ماشيح نيامد، هرگز ديگر نخواهد آمد... لکن همواره منتظر ظهور او باش».(19)
در برابر ديدگاهي که براساس آن خداوند زمان مشخصي را براي آغاز دوران ماشيح در نظر گرفته است، ديدگاه ديگري نيز وجود دارد؛ براساس اين ديدگاه زمان ظهور ماشيح از قبل معين نشده است؛ بلکه بنا بر رفتار و کردار مردم تغيير خواهد کرد. از اين کلام که« من خداوند در وقت خودش آن را تسريع خواهم کرد».( اشعيا 60: 22) اين گونه استنباط شده است که « اگر ( ملت اسرائيل) استحقاق آن را داشته باشد، نجات ايشان را تسريع خواهم کرد و اگر استحقاق نداشته باشد، در وقت خودش( آنان را نجات خواهم داد)»(20)
در تلمود مي خوانيم :« توبه کاري عظيم است؛ زيرا که نجات را نزديک مي کند»؛(21) « ظهور او تنها به توبه مردم و کارهاي نيکي که انجام مي دهند، بستگي دارد».(22) « اگر ملت اسرائيل فقط يک روز توبه کند، بلافاصله( ماشيح) شنبه را به طور صحيح و کامل نگه دارد، بي درنگ فرزند داوود خواهد آمد.»(23)

پي نوشت:
 

*دانش آموخته حوزه و پژوهشگر اديان.
1. اشعيا 11: 1-9.
2. اشعيا 53: 4-5.
3. نام اين نبي در عهد عتيق، « ايليا» و در عهد جديد، « الياس» است.
4. کتاب دوم پادشاهان 2: 11.
5. ملاکي 4: 5-6.
6. حکمت يشوع بن سيراخ 48: 10-12.
7. کتاب اول پادشاهان 17: 17-24.
8. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 63-64.
9. متّي 16: 13-14 و يوحنّا 1: 19-27.
10. متّي 11: 11-14، 17: 11-13.
11. يوحنا 1: 21.
12. Armilus.
13. عبدالوهاب المسيري، دائرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي تاريخ خاورميانه، ج 5، ص 323.
14. جوليوس گرينستون، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 84.
15. دانيال 9: 25-26.
16. تلمود بابلي، سنهدرين، 97 ب.
17. همان، عوودا زارا، 9 ب.
18. دکتر، ا، کهن راب، گنجينه اي از تلمود، ص 356.
19. تلمود بابلي، روش هشانا، 11 الف.
20. همان، سنهدرين، 98 الف.
21. همان، يوما، 86 ب.
22. همان، سنهدرين، 97 ب.
23. تلمود اورشليمي، تعنيت، 2 الف.
 

منبع: نشريه معرفت اديان شماره 2